قابل درک است که شما پدرها و مادرها بخواهید فرزندتان را از همۀ چیزهای ناراحتکننده یا ترسناک محافظت کنید. برای همین ممکن است حرف زدن با کودکتان دربارۀ موضوعی جدی همچون افسردگی عجیب به نظر برسد. طبیعی است که تردیدهایی داشته باشید، مثلاً «آیا آمادگیاش را دارد؟» یا «اصلاً چرا باید حرفش را پیش بکشم وقتی خودش تا حالا به من نگفته احساس افسردگی میکند؟» ولی در دنیای امروزی از هر زمان دیگری مهمتر است که اطمینان حاصل کنید فرزندتان دربارۀ موضوعاتی همچون افسردگی و خودکشی آموزش دیده است. افسردگی بر حدود 3 میلیون کودک 3 تا 17 ساله در ایالات متحدۀ امریکا تأثیر میگذارد و البته این آمار از ابتدای پاندمی کووید 19 افزایش یافته است. علاوهبر اینها، خودکشی یکی از عوامل اصلی مرگ جوانان است. درست است که مطرح کردن چنین موضوعاتی ممکن است چالشبرانگیز باشد، ولی راههایی برای حرف زدن با کودکان دربارۀ افسردگی هست که حمایتگر، همدلانه و مناسب سن آنهاست.
افسردگی چیست؟
پیش از آنکه با فرزندتان دربارۀ افسردگی حرف بزنید، مهم است که خودتان دربارۀ آنچه دارید به سراغش میروید معلومات کافی داشته باشید. افسردگی، دقیقاً، چیست؟
انواع متعددی از افسردگی وجود دارد. ولی آنچه اکثر مردم هنگام صحبت از افسردگی به آن ارجاع میدهند از نظر بالینی اختلال افسردگی عمده (MDD) خوانده میشود. MDD وضعیت بسیار رایجی در حوزۀ سلامت روان است. علل دقیق افسردگی ناشناخته است، ولی فاکتورهایی مانند وراثت، رخدادهای دشوار زندگی و شیمی مغز ممکن است احتمال ابتلا به آن را افزایش دهند. برای اینکه در شما MDD تشخیص داده شود لازم است نشانهها را به مدت دو هفته یا بیشتر داشته باشید. نسخۀ پنجم راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM-5)، که بسیاری از متخصصان سلامت روان دنبالش میکنند، معیارهای تشخیصی رسمی فراوانی را معرفی میکند. ولی نشانههای رایج دیگری نیز وجود دارد.
برخی از نشانههای رسمی و غیررسمی افسردگی عبارتاند از:
• خلقوخوی دائمی پایین یا تحریکپذیر
• بیعلاقگی نسبت به فعالیتهای که قبلاً لذتبخش بودهاند
• اختلالات خواب (خواب خیلی کم یا خیلی زیاد)
• کمبود انرژی
• تغییرات اشتها
• تغییرات وزن
• احساس بیارزشی یا گناه
• ناامیدی
• مشکلات تمرکز
• حرکت کردن یا حرف زدن خیلی آرامتر یا خیلی تندتر از حد انتظار
• افکار تکرارشونده دربارۀ مرگ یا خودکشی
سایر اَشکال افسردگی عبارتاند از:
• اختلال افسردگی پایدار (افسردهخویی)
• اختلال تخریبی بینظمی خُلق
• افسردگی فصلی
• افسردگی پس از زایمان
همچنین ممکن است نشانههای افسردگی در سایر مشکلات سلامت روان نیز پدیدار شوند، مانند اختلال دوقطبی.
چطور با بچهها از افسردگی حرف بزنیم
اینکه با کودکتان چگونه از افسردگی حرف بزنید به میزان زیادی بستگی به سن او دارد. با توجه به میزان شیوع افسردگی، کودکان بزرگتر و نوجوانان احتمالاً خودشان پیشتر دربارۀ افسردگی چیزهایی شنیدهاند و حتی ممکن است کسی را هم بشناسند که برایش تشخیص افسردگی داده شده. ممکن است خودشان رفته باشند سراغ جستجو دربارۀ نشانههای افسردگی یا حتی به این فکر افتاده باشند که آیا خودشان هم افسردگی دارند یا نه. با همۀ اینها، بسته به منبعی که سراغش رفتهاند، ممکن است اطلاعات نادرستی راجع به افسردگی کسب کرده باشند. برای بچههای کوچکتر موضوع افسردگی ممکن است تازه باشد. احتمال دارد قبلاً این اصطلاح را نشنیده باشند یا معنایش را اشتباه متوجه شده باشند. حتی ممکن است تحت تأثیر افسردگی قرار گرفته باشند بدون اینکه اسمی برایش داشته باشند؛ مثلاً ممکن است شما یا بزرگسال دیگری در زندگیاش افسردگی داشته باشید.
حرف زدن با بچههای بزرگتر و نوجوانان
اگر فرزندتان بزرگ است، میتوانید گفتگویتان را با این توضیح آغاز کنید که افسردگی بیماری روانی بسیار رایجی است که بر مغز آدمها اثر میگذارد. بسیار مهم است که تأکید کنید افسردگی هرگز تقصیر آن شخص نیست. ممکن است برای همه پیش بیاید. شما میتوانید انگ افسردگی را با این توضیح درهم بشکنید که افسردگی صرفاً یکی از بیماریهای مزمن است، درست مثل دیابت. بعضی آدمها دچارش میشوند و بعضی نمیشوند. افسردگی گاهی اجتنابناپذیر است، ولی راههایی وجود دارد برای اینکه از خودمان در مقابل آن محافظت کنیم، همانطور که راههایی برای مدیریت و درمانش هم وجود دارد. با کودکان بزرگترتان میتوانید دربارۀ نشانههای خاص افسردگی حرف بزنید. این هنگامی است که اطلاعات بالا سودمند واقع شود. اگر فکر میکنید فرزندتان همین حالا هم افسردگی دارد، این ممکن است ایدۀ خوبی باشد که فهرستی از نشانهها را با او مرور کنید و از او بپرسید کدامها را در خودش میبیند. در غیر اینصورت، میتوانید بهجایش بحثی جذاب شکل بدهید با خواندن مطالبی دربارۀ چهرههای شاخصی که خودشان اعلام کردهاند افسردگی دارند. اگر کودکتان چیزی برای اشتراکگذاری دربارۀ تجربۀ افسردگی خودش دارد، سعی کنید بدون هیچ قضاوتی گوش فرادهید و از پریدن توی حرفش و نصیحت کردنش بپرهیزید. بهجای آن به پرسیدن سؤالاتی با پایان باز بیندیشید که او را تشویق کنند تا تجربههایش را با طول و تفصیل بیشتری بگوید. به این ترتیب به او نشان میدهید که تنها نیست و تحت هر شرایطی شما حمایتش میکنید. این هم ایدۀ خوبی است که به کودک خود اطمینان بدهید خیلی از آدمهایی که درمان افسردگی – مانند رواندرمانی یا دارودرمانی – دریافت میکنند دورههایی طولانی بدون علائم سپری میکنند. میتوانید توضیح دهید که متخصصان به این حالت «بهبود» میگویند. هرچند درمانی برای افسردگی وجود ندارد، قرار داشتن در وضعیت بهبود معنایش این است که علائم افسردگی دیگر کیفیت زندگی فرد را تحت تأثیر قرار نمیدهند.
حرف زدن با بچههای کوچکتر
بچههای کوچکتر، بسته به سن و درجۀ ابتلایشان، ممکن است قادر نباشند مفاهیم پیچیدۀ پزشکی را، همچون دانش مغز و علائم، درک کنند.
وقتی دارید افسردگی را برای بچههای کمسنوسالتر توضیح میدهید، میتوانید آن را به تجربههای هیجانی خودشان ربط بدهید و از آنها بخواهید زمانی را به یاد بیاورند که غمگین یا دلخور بودهاند. بیشتر بچهها قادرند این احساس را درک کنند. میتوانید این توضیح را بدهید که برای بعضی آدمها این احساس غمگین بودن هیچ وقت از بین نمیرود. به چنین حالتی افسردگی میگویند.
میتوانید برای بچههای کوچکتر از تمثیل هم استفاده کنید. مثلاً میتوانید این گونه توضیح دهید: «وقتی کسی افسردگی میگیرد، مثل این است که هرجا میرود یک ابر سیاه بارانی دنبالش میکند. این آدم میتواند ببیند که آن طرف آفتابی است و همۀ آدمهای دیگر دارند زیر نور آفتاب بازی میکنند. ولی درست بالای سر خودش دارد باران میبارد.»
این ایدۀ خوبی است که به کودکتان اطمینان بدهید که اصلاً لازم نیست کسی بابت افسردگی احساس گناه یا شرمساری بکند. همچنین این نکته نیز مهم است که تأکید کنید درمان افسردگی ممکن است.
اگر بچهتان از پزشک اطفال تجربۀ خوبی دارد، میتوانید از این رابطه بهره بگیرید که توضیح بدهید درمان چطور میتواند کمک کند. مثلاً بگویید: «یادته پیشونیت اوف شده بود و اون دکتر مهربونه درستش کرد و حالت خیلی بهتر شد؟ دکترهای مخصوصی هم هستن که یه کاری میکنن افسردگی بره پی کارش.»
آنچه کودکتان ممکن است بپرسد
وقتی با فرزندتان دربارۀ افسردگی سخن میگویید، مهم است که پذیرای هر پرسش او باشید تا دچار احساس سردرگمی و ترس نشود و گفتگو را ترک نکند.
در ادامه بعضی سؤالهای رایج احتمالی را میخوانید و مثالهایی برای پاسخ دادن به آنها:
من گاهی غمگین میشوم. آیا افسردگی دارم؟
غم یکی از تجربههای جهانی آدمهاست. ما همه، از جمله بچهها، گاهی احساس غم کردهایم. وقتی برای کودک خودتان توضیح میدهید که یکی از نشانههای افسردگی غم پایدار است، ممکن است نگران شود که شاید او هم افسردگی دارد (چه واقعاً داشته باشد و چه نداشته باشد).
مهم است که به این سؤال کممحلی نکنید، مثلاً نگویید: «معلومه که نداری، خل!» بهجایش سعی کنید تعادلی برقرار کنید بین اطمینان خاطر دادنِ دوباره و همدلی.
میتوانید برای کودکتان توضیح دهید که همۀ آدمها گاهی غمگین میشوند و باید انتظارش را داشت. میتوانید چنین مثالهایی بزنید: «وقتی من بچه بودم و سگمون مُرد، اونقدر غمگین شدم که چندین روز گریه کردم.»
این هم ایدۀ خوبی است که در ادامه توضیح دهید افسردگی و غمگینی دو چیز مختلفاند. کسانی که افسردگی دارند هر روز، تقریباً صبح تا شب، احساس غم، پایین بودن یا تحریکپذیری میکنند. همچنین این احساسها را بیش از دو هفته داشتهاند و ممکن است احساسات دیگری هم داشته باشند، نظیر خستگی یا بیاشتهایی.
میتوانید از فرزندتان بپرسید آیا هیچ کدام از اینها را در خودش سراغ دارد یا نه. اگر به شما گفت که فکر میکند افسرده است، مهم است که به حرفهایش گوش کنید و اگر لازم شد، از متخصصان کمک بگیرید.
یعنی میشود یک روزی حالم بهتر شود؟
اگر کودکتان همین حالا با افسردگی درگیر است، بهآسانی ممکن است شروع کند به ناامید شدن، گویا که هیچ روزنۀ امیدی وجود ندارد. اگر از شما چنین سؤالی کرد، میتوانید به او اطمینان دهید که روشهای متعددی برای درمان هست که میتواند کمکش کند تا احساس بهتری داشته باشد. همین لحظه فرصت خوبی است برای پیش کشیدن بحثِ رفتن به رواندرمانی. میتوانید توضیح دهید که درمانگر سلامت روان (یا همان رواندرمانگر) چه کار میکند: او بزرگسال فهیم و قابلاعتمادی است که با بچهها حرف میزند و بازی میکند. خیلی از بچهها میروند پیش رواندرمانگر و کمکم احساس افسردگی کمتری تجربه میکنند. رواندرمانگر میتواند به شما ترفندها و ابزارهایی بیاموزد که میتوانید به کار بگیرید تا حال خودتان را بهتر کنید، حتی وقتی که واقعاً ناراحتید.
سعی کنید کودکتان را قدرتمند سازید و متوجهش کنید که به او ایمان دارید. مثلاً میتوانید چنین چیزی بگویید: «میدونم الان خیلی سخته، ولی اینم میدونم که تو از پسش برمیآی. و منم توی هر قدمی که توی این مسیر برمیداری، کنارت هستم.»
چرا این اتفاق برای من افتاده؟
ممکن است کودک شما دلش بخواهد بداند که چرا دارد چنین تجربهای از سر میگذراند، درحالیکه دوستانش این طور نیستند. این فکر خوبی است که با او صادق باشید و برایش توضیح بدهید که جواب این سؤال را نمیدانید. میتوانید این را هم اضافه کنید که دانشمندان هنوز دارند تلاش میکنند سر دربیاروند که چرا بعضی آدمها افسرده میشوند و بعضیها نمیشوند. اگر فقط یک نکته باشد که بخواهید در طول گفتگو بر آن تأکید کنید این است که افسرده بودن تقصیر او نیست. سعی کنید به او یادآوری کنید که هیچ کار اشتباهی نکرده که باعث افسردگی شده باشد؛ ولی کارهایی است که میتواند امتحانشان کند تا حالش بهتر شود.
قدمهای بعدی
برای حرف زدن با کودکتان دربارۀ افسردگی هیچ وقت زیادی زود نیست، مخصوصاً اگر همین حالا تحت تأثیرش قرار داشته باشد. اگر خودتان، فرزندتان یا کسی دیگر در زندگی فرزندتان دارید با افسردگی زندگی میکنید، اهمیت ویژهای دارد که این گفتگوها را مطرح کنید تا کودکتان بفهمد چه اتفاقی دارد میافتد. کودکتان باید بداند که افسردگی تقصیر او نیست و اینکه میشود درمانش کرد. خوب است به یاد داشته باشید که این گفتگوی اولیه دربارۀ افسردگی دقیقاً باید همین باشد: اولیه. به عبارت دیگر، ممکن است ادامه دادن چنین گفتگوهایی ضروری باشد، بهویژه اگر افسردگی مستقیماً دارد بر خانوادهتان اثر میگذارد. به مرور زمان حرف زدن از افسردگی عادیسازی میشود و اگر کودک شما زمانی هم خودش شروع کرد به احساس افسردگی، احتمالاً راحتتر میتواند مطرحش کند و دربارهاش با شما صحبت کند.
نظرتان را درمورد کارگاه با ما به اشتراک بگذارید