در این مقاله میخواهیم به بررسی اختلال شخصیتی مرزی (بوردرلاین) یا Borderline Personality Disorder که به اختصار به آن BPD نیز میگویند، بپردازیم. بدون تردید این اختلال شخصیتی یکی از عمیق و جدیترین اختلالات شخصیتی به شمار میرود، که چالش بسیاری را با خود به همراه خواهد داشت. البته به یاد داشته باشید که تمرکز این مقاله بر روی اختلال شخصیتی مرزی است، نه سازمان روانی مرزی که تفاوتهای زیادی با اختلال شخصیتی دارد. میخواهیم از نزدیک با تجربه این افراد آشنا شویم. آنها مشکلات و چالشهای جدی در زندگی خود دارند، و اطرافیان آنها نیز، از این چالشها در امان نیستند.
متأسفانه این افراد غالباً خوب درک نمیشوند. اساس تجربه این افراد، به دوران کودکی باز میگردد. آنها در خانوادهای رشد کردهاند، که والدین عشق را به صورت شرطی به کودک نشان میدهند. البته مشکل به همین جا ختم نمیشود و بسیاری از این والدین خودخواه، عملاً با سرزنش، رها کردن، نادیده گرفتن و بیتوجهی، به فرزند خود آسیب میزنند. در نتیجه کودک، امنیت و عشق واقعی را هیچگاه تجربه نمیکند. این افراد در بزرگسالی همیشه منتظر هستند کسی به آنها آسیب بزند، بنابراین به هرگونه تهدیدی، چه واقعی و چه غیرواقعی، واکنش شدید نشان میدهند. درک کردن و فهمیدن این افراد کار بسیار دشواری است. آنها دائماً شما را به چالش میکشند، زیرا میخواهند از شما واکنش بگیرند (مثلاً شما را در موقعیتی قرار میدهند که سرزنششان کنید، یا ازشان فاصله بگیرید). بنابراین تعامل با این بیماران کار سخت و دشواری است.
بیماران مرزی ممکن است تا سالها مشکل خود را انکار کنند. حتی شاید، نشانگان شدید اختلال، مانند خودزنی یا اعتیاد به مواد مخدر هم در افراد دیده نشود، اما نحوه تجربه هیجانی آنها، و واکنش رفتاریشان به گونهای باشد که در این گروه قرار بگیرند. مثلاً ممکن است بیمار خودش نداند که چقدر از نظر خلقی تغییر میکند و بعد از مراجعه به یک متخصص سلامت روان با این مسئله مواجه شود. متأسفانه انکار و نپذیرفتن مشکل، موجب بروز افسردگی بسیار شدید در این بیماران میشود. آنها حتی خودشان نیز نسبت به این اختلال جبهه میگیرند و مقاومت میکنند، چون این باور وجود دارد که بیماران مرزی، دیوانه هستند؛ بنابراین من تمام تلاشم را میکنم که در این گروه قرار نگیرم.
در نتیجه فرد یاد میگیرد که چگونه سالهای سال با ترس شدید از رها شدن، خود انگاره آشفته، آسیب به خود، تغییرات خلقی شدید، و احساس عمیقی از پوچی زندگی کند. تمام این مشکلات، در نهایت از او یک بیمار افسرده تمام عیار میسازد.
بیماران مرزی، ساختار خود (Self) بسیار شکنندهای دارند. آنها به خاطر هر چیزی، خود را به شدت سرزنش میکنند. مثلاً در رابطه عاطفی، آنها حتی مشکلات طرف مقابل را نیز گردن خود میاندازند، و به شدت خود را سرزنش میکنند. تجربه درونی این افراد غالباً ترکیبی از ترس، خشم و شرم است. اما نمیتوانند دلیل این تجربیات هیجانی را بفهمند. بنابراین به راحتی گیج میشوند. کسانی که از اختلال شخصیتی مرزی رنج میبرند، بیمار روانی نیستند. ما فقط در مورد یک اختلال شخصیتی حرف میزنیم که متأسفانه، نشانگان شدیدی و تأثیرگذاری هم دارد.
اگر از آنها بپرسیم که از اطرافیان خود چه انتظاری دارند یا دوست دارند که چه چیزهایی را در موردشان بدانند، احتمالاً این مسائل را از زبانشان خواهیم شنید:
1. من حتی زمانی هم که اوضاع خوب است، میترسم ترکم کنید
یکی از بزرگترین نشانگان اختلال مرزی، ترس از رها شدن است. آنها حتی در هنگامی که همه چیز خوب است و مشکلی هم وجود ندارد، باز هم با این ترس دست و پنجه نرم میکنند. آنها عمیقاً از این موضوع میترسند که به اندازه کافی برای دیگران خوب نباشند. شاید این ترس به نظر شما غیرمنطقی برسد، اما باور کنید یک بوردرلاین، آن را با تمام وجودش احساس میکند. آنها برای اینکه با این ترس مواجه نشوند، هر کاری انجام میدهند. مثلاً ممکن است خیلی به شما وابسته بشوند.
این واکنش آنها ممکن است برایتان بسیار عجیب و غریب باشد. تحت هیچ شرایطی نباید این ترس را در او تشدید کنیم. افراد مرزی بیش از هر چیز به حمایت نیاز دارند.
2. گاهی اوقات هر لحظه زندگی برای ما، تجربه عاطفی بسیار دردناکی میشود
افراد مرزی، تجربه احساسی بسیار شدیدی دارند که میتواند از چند ساعت تا چند روز طول بکشد، و گاهی به سرعت نیز تغییر بکند. مثلاً ممکن است در یک مهمانی، در اوج شادی و لذت، به یکباره به چاه تنهایی و اندوه پرتاب شوند. مدیریت تغییرات خلقی کار بسیار سخت و دشواری است. یکی از مهمترین مهارتهایی که در درمان به این افراد آموزش داده میشود، مدیریت همین تغییرات احساسی (خلقی) است. آنها ممکن است از دید شما افرادی "بیش از حد حساس" توصیف شوند. در هنگام این تغییرات خلقی شما باید نقش حمایتی داشته باشید. به او بگویید که مطمئن هستید میتواند خود را آرام کند.
3. ما تجربیات پرفشار و سنگینی، اعم از خوب یا بد داریم. واکنش هیجانی ما ممکن است از نظر شما غیر عادی و شدید باشد اما در ذهن ما مناسب به نظر میرسد.
اختلال شخصیتی مرزی سبب میشود که افراد بین تجربیات شدید منفی و مثبت در نوسان باشند. این مسئله قطعاً برای این افراد و اطرافیانشان، طاقت فرسا و غیر قابل تحمل است. اما نباید فراموش کنیم که واکنشهای هیجانی این افراد، در آن لحظه خاص، به نظر خودشان مناسب و متناسب است. بنابراین نباید او را سرزنش کنید. شاید چند ساعت بعد بتوانید در مورد آن رفتار با او حرف بزنید، اما در آن لحظه خاص، بهتر است تلاشی نکنید زیرا او نمیتواند حرف شما را بشنود. آنها آرام آرام یاد خواهند گرفت که چگونه احساسات شدید خود را مدیریت کنند. قضاوت و سرزنش اطرافیان، اوضاع را همیشه بدتر میکند.
4. من مبتلا به اختلال تجزیه هویت یا چند شخصیتی (MPD) نیستم
تغییرات خلقی و نوسانات احساسی افراد مرزی، سبب میشود که گاهی با اختلال چند شخصیتی اشتباه گرفته بشوند. تفاوتهای بسیار زیادی بین این دو اختلال وجود دارد. افراد مرزی، فقط یک ساختار شخصیتی دارند، اما این ساختار، با نوسانات شدیدی همراه است. آنها ممکن است در یک لحظه عاشق و شیفته شما باشند، و در لحظه دیگر ازتان متنفر شوند. بنابراین نباید به آنها این برچسب را بچسبانیم. یادمان باشد که استفاده از تعابیر این چنینی برای اختلال مرزی، نوعی درماندگی جدی در بیمار ایجاد میکند و او به سختی میتواند احساسات شدید خود را مدیریت کنید.
5. ما فریبکار یا خطرناک نیستیم، فقط به دوز بیشتری از عشق نیاز داریم
بسیار از افراد معتقدند که افراد مرزی، به دلیل نشانگان اختلال، میتوانند بسیار خطرناک باشند. شاید این موضوع در مورد عده کمی صدق کند (فراموش نکنیم که هر گونه اختلال یا بیمار در صورتی که درمان نشود، میتوانند به مسئلهای حاد و غیرقابل کنترل تبدیل شود)، بیشتر بیماران مرزی، در گیر چالش درونی خود و چالشهای ناشی از روابطشان هستند، قرار نیست به کسی آسیب بزنند. در واقع آسیبهای ناشی از این اختلال، بیشتر متوجه خود این افراد است، تا اطرافیانشان. بنابراین نباید آنها را خطرناک در نظر بگیریم. آنها بیش از هر چیز به عشق و حمایت شما نیاز دارند.
6. پیدا کردن درمان موثر واقعاً کار سخت، دشوار، و خستهکنندهای است
متأسفانه، بسیاری از بیماران مرزی، هیچوقت درمان موثری نگرفتهاند. البته یادمان باشد که ما در مورد یکی از پیچیدهترین اختلالات شخصیتی صحبت میکنیم.
مثلاً، ما داروی خاصی برای درمان اختلال مرزی نداریم، و تنها گزینه برای درمان این اختلال، رواندرمانی است. رویکردهای موثری مانند DBT، ISTDP و EFT وجود دارند که میتوان برای درمان این بیماران به کار گرفت، اما پیدا کردن متخصصانی که در این حوزه تبحر دارند، انصافاً کار دشواری است. در نتیجه بسیاری از این افراد، حتی با وجود مراجعه به رواندرمانگر، باز هم درمان مطلوبی را دریافت نمیکنند. متأسفانه بسیاری از این افراد، با ناامیدی خاصی به درمان نگاه میکنند.
شما به عنوان خانواده یا دوست نزدیک این بیماران، هیچوقت نباید امید خود را از دست بدهید. دنبال متخصصان این حوزه بگردید. در کلینیکهای تخصصی روانشناسی، رواندرمانگران متبحری حضور دارند که میتوانند به شما کمک کنند. شاید این مسئله، مهمترین حمایت خانواده از بیمار باشد.
7. باور کنید ما دوستداشتنی هستیم و میتوانیم عشق قلبی خود را به شما نشان دهیم
عشق عجیبی در درون این افراد وجود دارد. گاهی اوقات این عشق در زیر لایههایی از خشم و نفرت پنهان میشود، اما باور کنید که وجود دارد. ارتباط عاطفی با این افراد، جدا چالش برانگیز است، خصوصاً در هنگام بروز آن طوفانهای احساسی.
یادمان باشد که هیچ چیز والاتر از عشق نیست. اجازه دهید در لحظات سخت، عشق اوضاع را سر و سامان بدهد. به او یادآوری کنید که چقدر دوستش دارید و چقدر برایتان مهم است که او بتواند خود را از این حال بد خلاص کند.
در نهایت به خاطر داشته باشیم که عزیزان ما با مشکلی جدی دست و پنجه نرم میکنند، که قابل حل است و ما میتوانیم به آنها کمک کنیم. باید به جای آنکه آنها را دیوانه، غیرعادی یا مریض روانی در نظر بگیریم، در کنارشان باشیم و حمایتشان کنیم. این تمام چیزی است که آنها نیاز دارند. اجازه دهید عشق خودی نشان دهد. در مورد اختلال شخصیتی مرزی مطالعه کنید اما حواستان به چرت و پرتهای رسانههای زرد باشد. هدف ما کمک، مراقبت و حمایت است.
توصیه میکنیم حتماً کسانی که از این اختلال رنج میبرند، سریعتر برای درمان اقدام کنند. به کلینیکهای تخصصی روانشناسی مراجعه کنید و سراغ رواندرمانگرانی بروید که در درمان این اختلال تجربه و تخصص دارند.
فراموش نکنید که اشکالی ندارد اگر حالتان خوش نیست، اما باید برای این ناخوشی، کاری انجام دهید.
منبع: huffpost
نظرتان را درمورد کارگاه با ما به اشتراک بگذارید
نگین نگین
19 بهمن 1402
به عنوان یک شخص دارای درجات خفیفی از بردرلاین سالهای زیادی از عمرم رو بدون دونستن واقعیت با درد و رنجی غیر قابل توصیف گذروندم. بعد از فهمیدنش مراحل انکار و خشم و... در نهایت پذیرش رو طی کردم و با روان درمانی مستمر تا حد رضایت بخشی رشد کردم و حالا سعی دارم از هدیه هایی که این اختلال به من داده استفاده کنم. در نهایت میدونم این مبارزه تا آخرین لحظه عمرم ادامه داره ولی حتی اگه یک روز رو بهتر از روز قبل زندگی کنم ارزش مبارزه رو خواهد داشت. بردرلاین های عزیز نا امید نشید هنوزم زندگی قشنگیاشو داره.