همیشه فکر میکردید که در بیست سالگی، یا دیگر حتماً در سی سالگی، همه امورات زندگی بر وفق مراد خواهد بود و به آنچه که همیشه میخواستید خواهید رسید. یک شغل و حرفه خوب، جایگاه اجتماعی مناسب، یک رابطه عاطفی عمیق و سرشار از تعهد، سبک زندگی سالم و دوستان خوبی که همیشه در هر لحظه در کنار شما خواهند بود. شما همیشه برای خود زندگی شادمانه و پر جنب و جوشی را متصور بودهاید.
اما هیچ یک از شرایطی که فکر میکردید در حال حاضر باید داشته باشید را ندارید، و تمام برنامههایی که باید به عنوان چک لیست آرزوها تیک میخوردند، همچنان ناتمام و رها شده باقی ماندهاند و به هیچ سرانجامی نرسیدهاند.
اعتماد به نفس شما کاهش پیدا میکند. آرام آرام برای اینکه بتوانید دلیل این داستان را پیدا کنید، نگاهی به گذشته میاندازید و این بار با دید جدیدتری، نحوه تربیت پدر و مادر را مورد ارزیابی قرار میدهید (لطفاً توجه داشته باشید که تمرکز ما در این مقاله بر نقش پدر است. طبیعی است که اختلالات شخصیتی و مشکلات روانی مادر نیز میتواند تأثیر بسیار مخربی بر ساختار روانی کودک داشته باشد). انگار در پشت تمام این داستانها، پدر همه چیز تمامی وجود دارد که همیشه کارش درست بوده و در هر مهمانی و جمعی، به عنوان فردی جذاب و محبوب شناخته میشده. انگار او، برخلاف شما، به هیچ عنوان اسیر شک و تردید نمیشده است
اما بیاید کمی درباره این موضوع بیندیشید، آیا اعتماد به نفس او رنگی از تکبر و خود رأی بودن را به خود نمیگرفت؟ آیا ممکن است شما توسط شخصی با ساختار روانی خودشیفته بزرگ شده باشید؟ و اگر چنین است، چرا باید به آن توجه کنیم؟
طبیعی است که همه ما، تصویری بیعیب و نقص از پدر و مادر خود داشته باشیم. جالب است بدانید، که کودکان، حتی اشتباهات واضح و آشکار والدین را، گردن خود میاندازند. بنابراین، ما به سختی میتوانیم اشتباهات تربیتی والدین را متوجه شویم. هر خانواده یک تجربه جامعه شناختی کوچک است، با مجموعه قوانین، اسرار و الگوهای رفتاری ظریف خود. ما مادر و پدر خود را با این فرض میدانیم و میشناسیم. این روایتی است که برای همه اتفاق میافتد. پدر شما ممکن است خودشیفته باشد، اما شما فقط تصور میکنید که همه پدرها شبیه او هستند.
الآن شما بزرگتر شدهاید، اما متأسفانه آسیبهای دوران کودکی هنوز هم دست از سر ما بر نمیدارند. ارتباط نزدیک با یک خودشیفته، سبب میشود که ما توانایی تشخیص خوب و بد را تا حدود زیادی از دست بدهیم. انگار همه چیز تقصیر ما است!
در این بخش میخواهیم به بررسی ویژگیهایی بپردازیم که میتوان از پدر خودشیفته انتظار داشت:
1: پدر کاملاً خودمحور و تا حد زیادی مغرور بود. او چنان احساس خود برتر بینی داشت که باعث شد باور داشته باشد که برتر از همه است و فقط اوست که مستحق بهترینها است.
2: پدر از مردم برای منافع خود سود میجست. او از دیگران بهره میبرد، تا جایی که آنها این اجازه را میدادند، از آنها بهره و نفع میبرد. به نظر میرسید همه به این فکر هستند که خواستههای او را برآورده سازند یا حداقل او انتظار داشت که آنها چنین رفتاری داشته باشند.
3: پدر کاریزماتیک بود اینطور که با رفتار و کلامش دیگران را تحت تأثیر قرار میداد. همه دوست داشتند در کنار او باشند و او تمجید و تحسین دیگران را دوست داشت. او عاشق این بود توجه افراد را به خود جلب نماید و بودن در کانون توجهات و حس مثبت ناشی از مرکز توجه بودن باعث خشنودی او میشد.
4: هیچ کس مثل پدر از قدرت تخیل برخوردار نبود. بزرگ بینی جذاب و فریبنده است و همین طور فانتزیهایی مانند موفقیت، اعتبار و هوش او نیز همین گونه بود. او غالباً درباره دستاوردهای خود اغراق و بزرگنمایی داشت، و جاهطلبیها و اهدافش غیر واقعی بودند.
5: پدر شخص انتقادپذیری نبود. هرگونه انتقادی پدر را عصبانی میکرد. به هیچ عنوان اجازه نمیداد کسی از او گله کند و اغلب این افراد را از زندگی خود کنار میگذاشت، یا سعی داشت آنها را آزار دهد.
6: عصبانیت پدر واقعاً ترسناک بود. بعضیها عصبانی میشوند و خیلی داد میکشند. پدر میتوانست با عصبانیت به شما آسیب برساند. تا جایی که استخوانهایتان را تکه تکه نماید.
7: پدر میتوانست شخصی منزوی و کاملاً بیاحساس باشد. افراد خودشیفته به سختی میتوانند با دیگران همدلی کنند. آنها اغلب احساس دیگران را نادیده گرفته و آن را بیاعتبار میانگارند. البته، او کاملاً به احساسات خود توجه میکرد اما، تجربیات احساسی دیگران برایش چندان مهم نبود.
8: پدر خیلی با ما نبود و حضورش را نمیدیدیم. او بیرون از خانواده خشنود و راضی بود. پدران دیگر خیلی بیشتر با خانواده خود معاشرت میکردند. بعلاوه، او اشتیاق زیادی به هیجان داشت و به نظر میرسید بیشتر به فکر این است که دیگران درباره او چه فکری دارند، نه اینکه فرزندانش چه احساسی نسبت به او دارند.
9: پدر هر وقت که خودش میخواست با شما کنار میآمد. افراد خودشیفته خیلی اوقات قادر نیستند خودشان را جای فرد دیگر بگذارند. او فقط کارهایی را با شما انجام میدهد که خودش قرار است از آنها لذت ببرد.
10: پدر میخواست شما از نظر دوستان و همکارانش بسیار زیبا باشید. شما برای او بیشتر از همه مهم بودید وقتی که میتوانست درباره شما لاف بزند و خیلی جاها در حضور دیگران مورد مباهات و غرور او باشید.
11: واقعاً نمیتوانستید آنچه را که نیاز داشتید از او بگیرید. حتی اگر پدر در بعضی مواقع ساده و سطحی انتظارات شما را برآورده میساخت، اما در بسیاری موارد حساس و عمیق تر، شما احساس ضعف و کمبود داشتید. به عنوان مثال، شما توجه و علاقه قلبی او را میخواستید اما فقط به صورت پراکنده و آن هم در مواقعی که برای او مفید بود، میتوانست پاسخگوی نیازهای شما باشد و آنها را برآورده سازد.
اکنون که درک و دانش کاملی در مورد چگونگی رفتار یک پدر خودشیفته دارید، بیایید نگاهی به چگونگی تأثیر او بر فرزندان خود بیندازیم
والدین خودشیفته اغلب به فرزندان خود آسیب میرسانند. به عنوان مثال، آنها ممکن است مرزها را نادیده بگیرند، فرزندان خود را با محرومیت از محبت (تا زمانی که قادر به انجام کاری باشند) تحت کنترل بگیرند و از تأمین نیازهای فرزندان خود غافل شوند زیرا رفع نیازهای شخصی آنها در درجه اول قرار دارد. از آنجا که تصویر فرد کامل (all-good) برای افراد خودشیفته بسیار مهم است، ممکن است از فرزندان خود بیعیب و نقص بودن و کامل بودن در هر زمینه را انتظار داشته باشند.
فرزند یک پدر خودشیفته، میتواند به نوبه خود، فشاری را احساس کند که استعدادها، نگاهها، ذکاوت یا جذابیت را افزایش دهد. چه خواستهها و آرزوهای پدر خودشیفته خود را برآورده کنند و چه از انجام آنها امتناع ورزند، در هر حال، کودک هزینه سنگینی را باید بپردازد.
نقش پدر بر روی رشد فرزندان:
دختران پدران خودشیفته معمولاً اینطور توصیف میشوند:
احساس عدم رضایت از ارضا نیازهای آنها در دوران کودکی، که حتی سبب رقابت بین آنها، پدر و خواهر و برادر دیگر شده است. پدر در مورد زیبایی شما نظر میدهد و غالباً نظراتش با تعریف و تمجید همراه است. اما زمانی که رشد میکنید، انگار تعریف و نوازشهای پدرانه نیز کاهش پیدا میکنند.
شما در بزرگسالی به خوبی فقدان توجه پدر را، حتی در حالی که به موفقیتهای زیادی رسیدهاید، احساس میکنید.
با چنین پدری، هرگز احساس رضایت نخواهید داشت. با مردان (یا زنان)، اغلب احساس آسیبپذیری میکنید و نگران این هستید که توسط افراد دیگر دست کم گرفته شوید و یا آن طور که باید به شما توجه نمیشود. اجتناب از اضطراب و تعهد یا به عهده گرفتن نقش خودشیفتگی، هر دو روش طبیعی برای ایمن نگهداشتن روابط است. شاید بر عهده گرفتن این نقش قابل درک باشد، اما فراموش نکنیم که با درد و رنج بسیاری برای شما همراه خواهد بود.
یک دختر، نیازمند ستایش و عشقورزی از طرف پدر است. نوازش پدرانه به او کمک میکند تا ویژگی خاص خود را در درونش نهادینه سازد. پدران سالم آن ارزش را به دختران خود هدیه میدهند. اینکه شما خاص هستید و لایق عشق ورزیدن هستید.
به عنوان پسر یک پدر خودشیفته،
هرگز احساس نمیکنید که دارای ارزش هستید. پدر آن قدر رقابتی بود که حتی با شما رقابت میکرد. ممکن است شکست را پذیرفته باشید که هرگز از پدرتان پیشی نمیگیرید. یا، شاید شما برای جلب توجه پدر و سربلندی پدرانه در بازی خود سخت تلاش کردهاید. شما به نوعی، هرگز احساس خوبی ندارید حتی در صورت موفقیت، هنوز هم احساس پوچی و نفر دوم بودن، دست از سر شما برنمیدارد.
درست مانند اینکه دختران باید مورد احترام پدران خود قرار بگیرند تا احساس اعتبار کنند، پسران نیز به پدر خود احتیاج دارند تا به آنها اعتقاد داشته باشد. شما هم ممکن است خودشیفته باشید. تا از این طریق توجه پدر را به خود جلب کنید (بالأخره تقلید بالاترین نوع تملق است) و اینگونه از پدر خود میآموزید که چگونه میتوان با مهارت در راستای خواستههای خود، از دیگران استفاده کرد.
در پایان به یاد داشته باشید، هدف ما از نگارش این مقالات ایجاد آگاهی است. هیچ عشقی والاتر از پدر و مادر وجود ندارد. آنها به هیچ عنوان به شکل تعمدی به فرزندان خود آسیب نمیزنند. تمام این روایتها، ناخودآگاه است. شاید در کودکی آسیب دیده باشیم، اما الآن مسئولیت حال بد با خودمان است و باید برای آن کاری انجام دهیم.
زنجیر آسیب، باید از جایی قطع شود.
نظرتان را درمورد کارگاه با ما به اشتراک بگذارید