چگونه الگوهای رفتاری ناسازگار در طول زمان ریشه دوانده اند؟!
سوالی که مطرح است، این است که چرا بعضی از افراد از نظر رفتاری با شخصی مانند پدر یا مادرشان حتی اگر والدینی ناکافی بودهباشند، ازدواج می کنند؟ آیا منطقیتر نیست که به دنبال شریکی با ویژگیهای متفاوت از والدینمان بگردیم؟ این سوال معمولاً توسط درمانگران در طول نظارتهای درمانی از مراجع پرسیده می شود.
این حالت به یک پدیده روانی گیج کننده به نام "اجبار تکرار" (repetition compulsion) مربوط می شود. در اجبار تکرار، شخص یک رویداد آسیب زا یا شرایط آشنای قبلی را، بارها و بارها تکرار می کند. که شامل بازنمایی آن رویداد یا قرار دادن خود در موقعیتهایی است که احتمال دارد رویداد قدیمی دوباره تکرار شده و اتفاق بیفتد .
در حالی که پاسخ صریحی برای این دسته از رفتارها هنوز وجود ندارد، برخی از تئوری و رویکردهای روانشناسی، علت اجبار تکرارها را برای افراد در معرض روابط ناپایدار یا آسیب زا توضیح می دهند.
چرا تغییر سخت است؟
از دیدگاه تکاملی و فرگشتی، انسانها به دنبال یافتن سریعترین راه برای دستیابی به آرامش در عواملی هستند که «آشنا و قابل پیشبینی» باشد. حتی اگر این به معنای قرار ملاقات مکرر با افرادی باشد که از نظر عاطفی یا جسمی برای ما آزاردهنده هستند.
جستوجوی الگوی روابط قبلی در شرایط فعلی و کنونی افراد، به معنای بازآفرینی تاریخ و «تغییر نتیجه» است. به گفته زیگموند فروید، "میل به بازگشت به وضعیت قبلی" و تسلط پیدا کردن بر آن.
اجرای مجدد سناریوهای گذشته ما شامل این امید است که این بار آن را به درستی انجام دهیم. به طور مثال: اگر بهتر رفتار کنیم، بهتر عمل کنیم، متفاوت لباس بپوشیم، کلمات مناسب را پیدا کنیم، یا تغییر رفتاری معجزه آسایی دیگری ایجاد کنیم، شریک زندگی ما که شاید یادآور یک «موضع نمادین» از والدین طردکننده و ناکافی ما باشد، دیگر ما را رد و بدرفتاری نخواهد کرد.
آگاهانه یا ناآگاهانه، ما معتقدیم با اینگونه رفتارهای آسیبزا به خود، از این طریق قفل عشق و پذیرش او را باز کنیم.
«بدتر شدن اوضاع این است که تجربه دوباره و مکرر تروما، ممکن است در واقع این دغدغه و تثبیت را حفظ کند.»
بهتر است در مورد این جمله کمی فکر کنید: "هر بار که وسوسه شدید به همان شیوه قدیمی واکنش نشان دهید، از خود بپرسید که آیا می خواهید زندانی گذشته باشید یا پیشگام آینده." - دیپاک چوپرا
در رواندرمانی، سطح ضربه از روابط قبلی و اختلال عملکردی که فرد تجربه کرده است بر روند و سرعت درمان تأثیر می گذارد. با این حال، به دست آوردن کنترل بر زندگی فعلی خود، به جای تکرار تروما در عمل، هدف اصلی درمان است.
ایجاد یک رابطه درمانی ایمن که در آن مراجعان بتوانند واقعیت های تجربیات دوران کودکی خود و تأثیرات آن بر زندگی فعلی خود را کشف کنند، کلیدی است. این ارتباط یک دلبستگی ایمن را ایجاد می کند که می تواند فرد را در برابر انزوای اجتماعی و الگوهای تکراری رفتار ناسالم محافظت کند.
درمان الگوهای آسیبزا و تکراری گذشته:
درمان شناختی-رفتاری (CBT)، رفتار درمانی دیالکتیکی (DBT) و رفتار درمانی عقلانی هیجانی (REBT) روش های موثری برای تغییر شکل الگوهای فکری هستند که منجر به رفتارهای ناسالم می شوند. تمرکز بر آگاهی از تحریفات شناختی، خودگویی منفی و باورهای اصلی و جایگزینی این افکار با افکار سالم تر و واقعی تر بسیار مهم است.
هنگامی که تجارب آسیب زا در زمان و مکان مشخص شد، مراجع می تواند بین استرس های زندگی فعلی و ترومای گذشته تمایز قائل شود و تأثیر ضربه را بر تجربه فعلی کاهش دهد.
همچنین روان درمانی های پویشی کوتاه مدت، تحلیلی و روانکاوانه نیز می تواند به کشف و رفع این تعارضات کمک کند.
علاوه بر این، ابزارهای خودتنظیمی که حالت آرامش و ارتباط با ذهن و بدن را تقویت میکنند، میتوانند تا حد زیادی به درمان کمک کنند. اکثر افراد حساس به تروما برای بازیابی احساس ایمنی در بدن خود به نوعی کار جسمانی نیاز دارند. تسلط بر فیزیولوژی از طریق تنفس عمیق، تجسم مثبت، تمرینهای مبتنی بر ذهن آگاهی و یوگا به تغییر پاسخ تحریکی سیستم عصبی مرکزی کمک میکند و مغز را آرام میکند.
"هیچ دردی به اندازه دردی که انسان از رویارویی با آن امتناع می کند ویرانگر نیست و هیچ رنجی به اندازه رنجی که ناشناخته بماند ماندگار نیست."
Cermak & Brown
نظرتان را درمورد کارگاه با ما به اشتراک بگذارید